به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «سرای هادس» از مجموعه کتابهای «قهرمانان المپ» نوشته ریک ریودان به تازگی با ترجمه ثمین نبی پور توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است. این کتاب، چهارمین عنوان از مجموعه قهرمانان المپ و صد و نود و پنجمین عنوان «رمان نوجوان» افق است.
ریک ریودان داستانهای قهرمانان المپ را ابتدا به عنوان قصههای پیش از خواب دخترش تعریف میکرد اما این مجموعه پس از چاپ، به یکی از آثار شناخته شده فانتزی قرن بیست و یکم تبدیل شد. این مجموعه، داستان عشقها، شکستها و فداکاریهاست. شخصیتهای اصلی این داستانها، ۷ دورگه، الههای انتقام جو و ارتشی از هیولاهای بی رحم و نامیرا هستند.
نویسنده، ابتدای این کتاب و پیش از شروع داستان این جلد، نوشته است: تقدیم به خوانندگان عزیزم: بابت پایان نامشخص کتاب قبل، متاسفم. راستش متاسف نیستم، هاهاها. اما واقعا شما را خیلی دوست دارم.
در کتاب چهارم این مجموعه، هیزل و خدمه کشتی آرگودو می توانند با مجسمه آتنای پاکدامن به خانه برگردند و جلوی در گرفتن جنگ بین کمپ دورگه ها و ژوپیتر را بگیرند. آنها یا باید این کار را بکنند و یا به نبردشان برای پیدا کردن سرای هادس ادامه بدهند. یعنی دروازه های مرگ را باز کنند، دوستان شان را از تارتاروس نجات بدهند و جلوی بازگشت هیولاها به جهان فناپدیران را بگیرند. هیزل و دوستانش بین این دو راهی گیر کرده اند اما هر مسیری که انتخاب می کنند، باید سریع دست به کار شوند، چون فرصت رو به پایان است.
فصلهای مختلف این رمان عبارت اند از: هیزل، آنابث، لئو، پرسی، فرانک، جیسون و پایپر. پس از فصول داستانی هم، بخش واژه نامه مخصوص داستان های قهرمانان المپ آمده است.
در قسمتی از کتاب می خوانیم:
لئو میدانست وقتی توده شعله کشید، باید رویش را برگرداند. اما کوتولهها حیرت زده و میخکوب، به توده خیره شده بودند. خمیر دندان، شکر و افشانه حشره کش به خوبی موسیقی ربالنوع آپولو نبودند، اما صدای انفجار قابل قبولی تولید کردند.
کِرکوپسها ناله سر دادند و به چشمهایشان چنگ میکشیدند. آنها در حالی که سکندری میخوردند، به سمت پنجره رفتند، اما لئو آتش بازی دست سازش را راه انداخته بود. جرقهها اطراف پاهای لخت کوتولهها منفجر میشدند و تعادلشان را به هم میزدند. بعد، با یک اندازهگیری دقیق لئو شمارههای روی کُره ارشمیدوس را گرفت و در نتیجه، تودهای بدبو و مه آلود اتاق را پر کرد.
دود اصلا لئو را آزار نمیداد، چون در برابر آتش ایمن بود. لئو با آرامش کامل دود آتشبازیها و بوی بد را تحمل کرد و چند بار دیگر، آتش به راه انداخت. وقتی کوتولهها سرفه و خسخس میکردند، لئو کیف ابزارش را از کمر آکمون باز کرد و چند طناب بانجی از آن بیرون کشید و کوتولهها را با آن بست.
آکمون که سرفه می کرد گفت: «آه، چشم هایم! آه کیف ابزارم!»
پاسالوس با ناله گفت: «پاهایم آتش گرفتند. این درخشان نیست! اصلا درخشان و خوب نیست.»
این کتاب با ۶۶۴ صفحه، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۸۰ هزار ریال منتشر شده است.
نظر شما